در حاشيه ديدار خانوادههاي شهداي هفتم تير و جمعي از خانوادههاي شهداي مدافع حرم، تعدادي از فرزندان شهداي مدافع حرم با حضرت آيتالله خامنهاي گفتوگوي صميمانهاي داشتند.
به گزارش پايگاه خبري تحليلي پيرغار، همسر شهيد قاضي خاني در رابطه با مطلب منتشر شده از گفتوگوي دختر 4 سالهاش با مقام معظم رهبري در حاشيه ديدار اخير ايشان با خانواده شهدا گفت: يک روز با ما تماس گرفتند و گفتند به ضيافت افطار بيت رهبري دعوت شده ايم از اين بابت بسيار خوشحال بودم و بچه ها را حسابي آماده کردم.
مثل يک مهماني مهم براي خودم و بچه ها لباس و کفش نو تهيه کردم تا در حضور حضرت آقا آراسته باشيم. به شدت براي اين ديدار بي تاب بوديم. هم من هم پسر بزرگم «محمد متين» که 7 سال دارد.
آن روز هم وقتي رسيديم داخل بيت من در بهت و حيرت بودم و جذبه و ابهت حضرت آقا چنان مرا گرفته بود که فقط گريه ميکردم. ديدار ايشان از نزديک با تلويزيون خيلي متفاوت است. ايشان به حدي ابهت دارند که آدم بياختيار فقط اشک ميريزد.
ديگر نميتوانستم شيطنتهاي نهال را کنترل کنم. نگران بودم مبادا گم شود که دوستان گفتند کسي نميتواند از بيت خارج شود، براي همين خيالم راحت شد.
نامهاي که براي آقا نوشته بودم را تحويل دادم و تنها خواستهام اين بود که براي بچههايم دعا بکنند.
چند دقيقهاي از نهال غافل شدم و اصلا متوجه نشدم کجا رفته است. چون خيالم راحت بود که نمي تواند بيرون برود دنبالش نگشتم. محمد متين هم رفته بود در قست آقايان وتنها بود. با خودم گفتم بگذارم راحت باشند و خاطره خوبي از اينجا برايشان بماند.
بعد از مدتي نهال برگشت، پرسيدم کجا بودي؟ گفت رفته بودم پيش حاج آقا من گمان کردم کسي از آقايان را ديده و مشغول بازي و صحبت شده، اصلا نميدانستم منظورش از حاج آقا مقام معظم رهبري است. پرسيدم خب حاج آقا چي ميگفت؟ گفت:« من ديدم حاج آقا يک کلاهي روي سرش دارد، به او گفتم اين کلاه را مادرت برايت درست کرده؟ او هم گفت: بله، گفتم کلاهت را ميدهي به من؟ گفت: اين مال خودم است، لازمش دارم. براي تو يکي ديگر ميخرم. من هم گفتم پس اگر ميخواهي براي من بخري، صورتياش را بخر...»
آنجا به اين حرف هاي نهال خنديدم و حتي تصورش را هم نمي کردم اين گفتگو را با حضرت آقا انجام داده است. وقتي برگشتيم خانه دوستانم تماس گرفتند و گفتند عکس هاي نهال در اينترنت منتشر شده که دارد با مقام معظم رهبري صحبت مي کند و ايشان هم مي خندند. آنجا تازه فهميدم که ماجراي کلاه صورتي جزئيات گفتگوي نهال با ايشان است. عکس آقا را به نهال نشان دادم و گفتم از اين حاج آقا کلاه صورتي خواستي؟ که تاييد کرد و دوباره همان ماجرا را برايم تعريف کرد.
از نهال پرسيدم آقا ديگر چه گفتند؟ گفت: حال تو و داداشها را پرسيد و گفت چرا برادرهايت را نياوردهاي؟... قند توي دلم آب شد. سرتا پاي نهال بوسيدم که همچين سعادتي نصيبش شده است.
شهيد مهدي قاضي خاني متولد سال 64 بود که در 16 آذر ماه سال 94 در حلب سوريه به شهادت رسيد. از اين شهيد بزرگوار سه فرزند به يادگار مانده که «نهال» 4 ساله تنها دختر و فرزند وسط ايشان است.